|

Saturday, March 12, 2005

 
سلام
این یک درخت است که دارد با شما حرف میزند چیزی که خواسته بود همواره داشته های که داشته بی اندکی کاستن افزایش داشته باشد و در این باراز اشفته اگر هم بتواند چیزهایی که ندارد به دست اورد دیکه این درخت باور دارد که همیشه نمیتواند به خواسته های خود برسد چون برای بدست اوردن دیکه اون بنیه و اون توان و ساختار را ندارد اون درخت میخواست ازاد باشد حتی اگر ریشه اش در خاک بود میخواست شنا گر باشد با وجود اونکه از اب وحشت داشت و میخواست پرواز کند حتی اگر شده باشد تمام خاکهای دور ریشه خود را به زور با خود به اسمانها ببرد، اون در خاکهای اطراف خود غرق شده بود بی انکه بدون انها بتواند حتی خود را روز پا های خوش قرار دهد و این بار بعد از کمی تعقل این را از او دوستش که همواره می امد و با درخت صحبت میکرد می امد حتی اگر دستش به اون اجازه میداد روز درخت کنده کاری می کرد بگویید اگر به او قول دهی دیکه نخواهی اون درخت را ببنی و دیگر حتی اگر اون درخت بخواهد تو را ببند تو به او اجازه ندهی اون درخت روی تمام برگهایش رنگ نو می پراکند و دوباره از نو هم رنگ دیگران میشود تا شاید یک بار دیگر خدا از او بخواهد پینوکیوی جدیدی بسازد که بعد ها ادم شود دارای قلبی از جنس یاختهای و سلول های قابل تنفس کرد تا گرم شود تا زنده شود اما اون دیکه نمیخواهد دیده شود به اون قول میدهی که نخواهی بینیش؟ حتی اگر درخت ما لباس پینوکیو را به عرشیان بفروشد؟ پس فکر کن جواب بده تا بشنود این درخت وتا نکوید
HAVE GOOD TIME
BEST REGARDS
DIVANEH

This page is powered by Blogger. Isn't yours?