|

Thursday, March 24, 2005

 
صدای موسیقی دیگه تحملی برایم نگذاشته و بی ا راده میخواهم این هد فون لعنتی را از گوشم بیرون بی اورم تا همواره این صداهای تکراری و در همر و بر هم را دیگر نشنوم اما بیچاره دلفینها که مجبور هستند با گوشهایشان مبینند دلم برای اونها از خودم بیشتر میسوزد همواره اونها شاید از من و شما خیلی در تکامل عقب تر باشند اما ما چی ؟
من و شما هم از یک سوسک خیلی باشعور تر و پیشرفته تر هستیم اما اگر ندانیم و اگر نخواهیم و اگر هم بخواهیم و باز نتوانیم چه برتری از اون موجود داریم الاقل اون پیشرفته تر از من شما میشود چون دستور العمل طبیعت را بدون هیچ کاستی به سر حد اعلا به انجام میرساند و من و شما و باز هم من به صد هزار دلیل فقط در بی منطقی باور و غیر به انجام میرسانیم ووحشت را با تمام خیالات به شکل بنیانی برای خودمان از درک متحولمان روشن میداریم ای سرزمین بامن دیگر قبل از خدایان این پیمان را میبیستید که من فراموش شده این زمان نباشم من محنوس به این ارقام و این افکار ملول نباشم تا کی باید این سختی و مشقت رت با خودم به گول گیریم تا خودم را به سان او حیوانات متحول و پیشرفته در اورم ؟
دیوانه

This page is powered by Blogger. Isn't yours?