|

Wednesday, March 23, 2005

 
سرزمین خدایان باید نامدهیم این سرز مین را چون هر که میخواهد بر او مسطولی شود باید بر او حد خدایی بنا کند تا از اون برای خود از سر حد امکان برهان بیاورد تا برای همه این باورها بنا بر اصلی دیر باور و نا مانوس گردد.
این را کی بیاید نوشت این را کی میتوان محدود بر این نام نمود تا بر او بارو امکان داشته باشد اگر در این زمان کسی می امد .و کو س خدایی و یا نبوتش را برای ما ما میزد باور ان برایمان اسان میبود؟؟!
از دیوارهای اندیشه بایم را میخواهم به بالاتراز ان بگذارم که تا حال به اون دوخولی نداشته بودم اما میترسم اگر حالا به ان ورا رسم میتوانم بینا باشم یا اینگه چون چشم از قبل است همانند قبل از این میبینم و دوباره بی نتیجه؟!
میدانم و باور دارم می گویم و مطمئنم که ما ساخته چیزی برزگتز خود ما چیزی ماورای خودما با هرازان هراز برابر بی نهایت از تفکر و هوش از خودمان اما چرا او ما را افرید افرید که مسلول این زمیو این کره خالی این زمان لعنتی باشیم ما که برای اون پانیه و دقیقه و ساعت و حتی سال خالق کردیم که اگر چه در اون اسیریم برای ما مشخص کنند مدت اسیری در ان باشد تا برای خودمان حتی این مدت نیز ترحم بر انگیز باشد برای اونت سال گرد بگیریم برای اون جشنی بگیریم که به حماقت خود حاله از نادانی بی افکنیم چون نمیدانم نمی توانیم ما واری او را بینیم درک کنیم و برای اون شرایطی از خود بنا داریم تا این بار نیز او را دیگر از روی ایینه به اسیری خود حتی در لغت در اوریم
ما انسانها موجودات جالبی هستیم تا به اون حد جالب که متاسفم که این را میگویم با جهل خود نیز کنار میاییم برای او خوش امد گویی دوباره میکیریم پای گوبی میکنیم چون برایمان رسیدن به شناختش نا مشخص است برای او جشنی از فصل یگیریم تا از اون به جای تندیس بدی و ندانسته ها جشن خوشی و ندانستن و نفهمی چشن به پایان رسدن خود حتی برای دمی میگیریم مرده باد این خفت که بجای رشد به جای خواستن به رسیدن نجوای همیشه بودن در نادانی را به رسمیت تاریخ میبیخشد اندیشه های بیمار همیشه دنبال نه بودنها میکیردد در محیطی مه الود در خیالات عبث در سرزمین دورغین این خدایان برای هر کاری برای هر نامی وجود داشتند انهایی که برای خدای زیبایی خدای زهره و خدای جنگ خدای.... نام میبردند همواره این باور راداشته بوده اند که این رسم ندانستن خیلی مهم تر از دانستن کجو گوله ماست که یک خدا را برای همه چیزهایی که نمیدانیم بنا میکنیم برای او دستاوری پیدا نمیکنیمبرای او دروغ میبافیم تا ندانسته هایمان کنتری نه اندازد
این دیوانه را نبخشید تا همواره نفرین شده بماند


This page is powered by Blogger. Isn't yours?