Sunday, December 12, 2004
بنام خدای خودم
برای هر صدای که میاید به نوای تاصع کنند اون میارزد ارزش کوش دادنش و برای تمیز دادن صدایش برای لذت از صوت نیاز به دل دارد
میدونم که خدای من، من و تو ما را افریده برای ما و در کنار ما دیگران و دیگر مخلوقات نیز جای دارند تا انها یا مکمل ما باشند یا در کنار ما،ویا ما میتوانیم فقط یک میتوانیم مخلق باشیم و یا نیاز مند به دانستند ما برای صرف دانستن به چیزهای از قبیل همت عالی دل روشن و خیال روح انگیز نیاز داریم که در همه و جود دارد ما زنده میشویم ما میمیریم و ما تجربه میکنیم و لذت میبیریم تا باشیم اما برای چه نه اونقدر خود دوستیم که باید بدانیم و نمیکنیم
خدای ما به ما اجازه داده تا بنگریم بشنویم و بدانیم و اگر دانستن ما به تشابه خوردن میوه بهشتی از جانب آدم باشد بگذارید بنگریم بفهمیم و به جنهم برگردیم ما در جهنم غوطه ور خواهیم بود اگر ندانیم برای چه خلق شده ایم و برای چه باید ادامه دهمیم تا بودن را بفهمیم
ما شاید نتوانیم همه چیز را بدانیم ولی میتوانیم بدانیم که ما هیچ چیز را نمیدانیم چون نخواسته و نخواهیم دانست اگر ندانیم
"
از من مپرس خونم کجاست تو اون همه ویرانه
ما در بدر تر از همه ایم هم خونهی ویرونه
دربدر ما توبود اما نصیب ما شد
"
بیاید و اصل را بر ندانستن بگذاریم بدانیم که نمیدانیم بخواهیم تا بدانیم و بدانیم خوب خوبی است و بد بدیست باید دیواری برای اون کشیم برای خود برای ما و برای خواستن و داشتنمان حدی به واسطه خودمان برای خودمان تایین کنیم
بدانیم که ما نه به صورت حرفه ای باید زندگی کنیم آماتور بودن ما رسم رشد است با دیوانکی نمیتوانیم خود را برزگ و نه خود را رها کنیم
" رسم من و تو ماست ندانستن و فراموشی
ندانستم با کیم نخواستم برای چیست
میرم میمیرم تا بدانم تا بخواهم کیستنم برای چیست
عصاری
برای هر صدای که میاید به نوای تاصع کنند اون میارزد ارزش کوش دادنش و برای تمیز دادن صدایش برای لذت از صوت نیاز به دل دارد
میدونم که خدای من، من و تو ما را افریده برای ما و در کنار ما دیگران و دیگر مخلوقات نیز جای دارند تا انها یا مکمل ما باشند یا در کنار ما،ویا ما میتوانیم فقط یک میتوانیم مخلق باشیم و یا نیاز مند به دانستند ما برای صرف دانستن به چیزهای از قبیل همت عالی دل روشن و خیال روح انگیز نیاز داریم که در همه و جود دارد ما زنده میشویم ما میمیریم و ما تجربه میکنیم و لذت میبیریم تا باشیم اما برای چه نه اونقدر خود دوستیم که باید بدانیم و نمیکنیم
خدای ما به ما اجازه داده تا بنگریم بشنویم و بدانیم و اگر دانستن ما به تشابه خوردن میوه بهشتی از جانب آدم باشد بگذارید بنگریم بفهمیم و به جنهم برگردیم ما در جهنم غوطه ور خواهیم بود اگر ندانیم برای چه خلق شده ایم و برای چه باید ادامه دهمیم تا بودن را بفهمیم
ما شاید نتوانیم همه چیز را بدانیم ولی میتوانیم بدانیم که ما هیچ چیز را نمیدانیم چون نخواسته و نخواهیم دانست اگر ندانیم
"
از من مپرس خونم کجاست تو اون همه ویرانه
ما در بدر تر از همه ایم هم خونهی ویرونه
دربدر ما توبود اما نصیب ما شد
"
بیاید و اصل را بر ندانستن بگذاریم بدانیم که نمیدانیم بخواهیم تا بدانیم و بدانیم خوب خوبی است و بد بدیست باید دیواری برای اون کشیم برای خود برای ما و برای خواستن و داشتنمان حدی به واسطه خودمان برای خودمان تایین کنیم
بدانیم که ما نه به صورت حرفه ای باید زندگی کنیم آماتور بودن ما رسم رشد است با دیوانکی نمیتوانیم خود را برزگ و نه خود را رها کنیم
" رسم من و تو ماست ندانستن و فراموشی
ندانستم با کیم نخواستم برای چیست
میرم میمیرم تا بدانم تا بخواهم کیستنم برای چیست
عصاری