Saturday, November 06, 2004
زندان به اندازه تنم
سال به اندازه عمر و هدف به سنگینی پری هزار بار سعی در تغییر و هیچ تلاشی برای بلند کردنش
افسوس و افسون به خود
میلرزم و مینویسم
میدانم و خرامان خرامان فرار میکنم
امشبم را از من مگیر تا فردا خواهم مرد حتی برای لختی مرا در این مستی وا مگزار تابدون جرعه ای دیگر مخوابم
هربار زمزمه جدیدیکه میشنوم بانگ خدا حافظ زنم
زهی خیال باطل امشب هم باز خواب ماندم
کیستم من چیستم من اگر نیستم من چیستاننم من
تنم سرد ودستم لرزان
جوابم ده جوابم ده که دانم تو دانی نیستم من
دیوانه
"عزم ان دارم که امشب مست مست پایکوبان شیشه ء د ردی بدست"
سال به اندازه عمر و هدف به سنگینی پری هزار بار سعی در تغییر و هیچ تلاشی برای بلند کردنش
افسوس و افسون به خود
میلرزم و مینویسم
میدانم و خرامان خرامان فرار میکنم
امشبم را از من مگیر تا فردا خواهم مرد حتی برای لختی مرا در این مستی وا مگزار تابدون جرعه ای دیگر مخوابم
هربار زمزمه جدیدیکه میشنوم بانگ خدا حافظ زنم
زهی خیال باطل امشب هم باز خواب ماندم
کیستم من چیستم من اگر نیستم من چیستاننم من
تنم سرد ودستم لرزان
جوابم ده جوابم ده که دانم تو دانی نیستم من
دیوانه
"عزم ان دارم که امشب مست مست پایکوبان شیشه ء د ردی بدست"